محمدرضا کریمی
دانشآموز فنلاندی ای که 11 نفر از دانشآموزان مدرسهاش را با رگبار گلوله کشت و سپس خودکشی کرد، پیش از واقعه در یک پایگاه اینترنتی پیامی هشدار دهنده فرستاده بود. او فیلمی از خودش ضبط کرده بود که در آن اسلحه کمری ای را به سمت دوربین نشانه رفته و گفته بود:«تو خواهی مرد» و سپس به سمت زمین شلیک کرده بود. یک سال پیشتر هم در همین کشور تیراندازی دانشآموز 18 سالهای در دبیرستانی واقع در شهری کوچک منجر به مرگ 9 دانشآموز شد. پلیس بعداً دریافت قاتل 18 ساله که قصد داشت مدرسه را نیز به آتش بکشد، تحت فشارهای شدید روحی و روانی بوده است.
اخیراً تیراندازی و کشتار در مدارس و مراکز فنی و حرفهای کشورهای اروپایی که از سوی خود دانشآموزان انجام میشود، مردم این کشورها را بارها در شوک و بهت فرو برده است و رسانهها و کارشناسان را به تأمل و بررسی دلایل این ناهنجاری جدید واداشته است. در یکی از مهم ترین واقعه ای که در یک شهر کوچک آلمان به وقوع پیوست، دانشآموز 17 سالهای با لباس نظامی و با نقاب بر چهره با استفاده از سلاحهای پدرش به طرف دانشآموزان یک مدرسه راهنمایی شلیک کرد و 15 نفر را کشت و پس از تعقیب و گریز به ضرب گلوله پلیس کشته شد. وی پیشتر دانشآموز همین مدرسه بود. روزنامه محلی این شهر پس از واقعه نوشت که این شهر مکان آرامی است و مردم نمیفهمند چرا چنین اتفاقی افتاده است. پیشتر در سال ۲۰۰۶ نیز دانشآموز ۱۸ سالهای در یک مدرسه در غرب آلمان به سوی دانشآموزان تیراندازی کرد و شش نفر را زخمی کرد. در سال ۲۰۰۳ نیز دانشآموزی در جنوب آلمان معلم خود را کشت و سپس خودکشی کرد.
در یک واقعه دیگر مربوط به سوء قصد به جان دانشآموزان از سوی دانشآموزی دیگر، یک نوجوان گرجستانی الاصل که از مسخره شدن مداوم به وسیله همکلاسیهایش به تنگ آمده بود با دو هفت تیر و یک چاقو به دانشآموزان مدرسه محل تحصیلش حمله ور شد و دو همکلاسی ای که مسخرهاش میکردند را به همراه یک دانشآموز دیگر مجروح کرد و سپس خود را کشت. پلیس پس از خودکشی او نامهای به این مضمون پیدا کرد که:«به دلیل اهانتها صبرم را از دست دادهام».
آمریکا از نظر وقوع چنین اتفاقاتی پیشگام است و بارها شاهد این دست از اتفاقات در مدارس این کشور بودهایم تا جایی که مایکل مور مستند ساز مشهور امریکایی با ساختن فیلمی درباره کشتار دبیرستان کلمباین جایزه اسکار بهترین فیلم مستند سال 2003 را دریافت کرد. در این واقعه که در سال 1999 به وقوع پیوست، دو نفر از دانشآموزان این دبیرستان با تیراندازی به سوی دیگر دانشآموزان و معلمان مدرسه، باعث کشته شدن ۱۲ دانشآموز و دو معلم شدند.
این وقایع موجب شده تا اتحادیه اروپا به سختتر کردن قوانین حمل اسلحه بیندیشد. اما نهادهای دولتی بعضی از کشورها نظیر وزارت کشور فنلاند قبول ندارد که حمل اسلحه عامل اصلی وقوع چنین کشتارهایی است. به عبارتی مدتی است که این کشورها درباره عوامل روحی و روانیای که منجر به وقوع چنین فجایعی از سوی نوجوانان و دانشآموزان میشود به فکر فرورفتهاند.
خوشبختانه این دست از وقایع هنوز در کشورهای شرقی از جمله کشور ما به وقوع نپیوسته است، اما از آنجا که بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی مشترک و محصول جامعه مدرن امروزی است، جوامع شرقی هم نمیتوانند نوجوانان خود را کاملاً مصون از این صدمات بدانند. خارج شدن خانوادهها از حالت سنتی و از دست دادن نقش خودکنترلیشان بر نوجوانان و افزایش از هم گسیختگیهای خانوادگی و وجود فیلمها و کارتونهای تلویزیونی و بازیهای رایانهای خشن و دنیای غیرقابل کنترل ماهواره و اینترنت و… برخی از موارد مشابه در بیشتر کشورها است.
نقش مدارس در تشدید یا درمان مشکلات روانی نوجوانان
وقوع حوادث ناگوار و سوء قصدهایی که در مدارس انجام میشود نشان میدهد که نقش مدارس در تشدید و یا درمان مشکلات روانی نوجوانان برجسته است تا جایی که روانشناسان از نقش مدرسه در ایجاد احساس موفقیت فرد در زندگی و از وجود مهر و محبت در مدرسه بهعنوان عاملی برای کمک به سلامت روان آنها صحبت میکنند. چنین چیزی هم کاملاً به رویکرد مسئولان مدرسه و در پی آن معلمان بستگی دارد.
مدارسی که رویکرد خود را در آموزش و پرورش بر گسترش ارزشهای والای انسانی بنا کرده باشند در کشور ما وجود دارند و نتیجه بسیار خوبی هم به جا گذاشتهاند. بهعنوان مثال یک دانشجوی پزشکی که دوستان و همکلاسیهایش همه به دلیل کمک و همدلیاش به خوبی از او یاد میکنند و مورد علاقه دوستان و همکلاسیهایش است، در یکی از این دبیرستانها پرورش یافته است. او در توصیف مدرسهای که در آن تحصیل کرده میگوید: «در مدرسه ما همه چیز بر اساس محبت و عاطفه بود. این طور نبود که بخواهیم خودمان موفق شویم و دیگران شکست بخورند، بلکه دوست داشتیم همه با هم موفق شویم. به خاطر همین من میدانم که همه بچههای مدرسه ما در هر شرایطی که قرار میگیرند چه وارد دانشگاه شوند و چه نه، موفق هستند».
برعکس ما با نوجوانان و جوانانی مواجه میشویم که رفتارشان دیگران را از خود میراند. بهعنوان مثال نوجوانی که در یک مدرسه خاص و مشهور درس خوانده، همه جا میخواهد بگوید که از دیگران برتر است چون در این مدرسه درس خوانده. او از نظر دیگران فردی خودخواه است و به هر وسیله ممکن حتی به بهای ناکام کردن دیگران میکوشد از همه جلوتر باشد. او هیچ دوستی ندارد و تنها است. او بیشتر یک فرد عصبی است که همه از او گریزانند. او در زمینه درسی فردی موفق است ولی در زمینه ارتباطات اجتماعی و انسانی فردی کاملاً ناموفق است.
این نمونهها مربوط به نوجوانان موفق در تحصیل است. در حالی که تجربه نشان داده اگر نوجوانان به خاطر زندگی خانوادگی و شیوه رفتاری رایج در مدرسه از نظر تحصیلی و عاطفی دچار سرخوردگی و ناکامی شوند به افرادی با رفتارهای نابهنجار تبدیل میشوند و هزینههای زیادی را بر جامعه تحمیل میکنند. چنان که بیشتر نوجوانانی که بهعنوان نمونه در کشورهای اروپایی دست به کشتار زدهاند در مدرسه افرادی منزوی بودند.
کودکان و نوجوانان میتوانند دلسوزی و محبت و کمک به یکدیگر را در مدرسه بیاموزند و برای حل مشکلات یکدیگر احساس مسئولیت و دلسوزی کنند. اگر آنها این کارها را نیاموزند و هر کاری را فقط برای خودشان انجام دهند احساس مسئولیت اجتماعی را نمیآموزند و نقش محبت هم در محیط زندگیشان از جمله مدرسه کم میشود.
سیمین احمدیان راد نیز میگوید: «عدهای از روانشناسان عقیده دارند که احساسات انسان ایجاد کننده رفتار او است.
از نظر تربیتی این عقیده اهمیت زیادی دارد. اگر دانشآموزی احساس کند که معلمش او را دوست دارد، رفتارش نسبت به آن معلم دوستانه خواهد بود و به درس آن معلم نیز علاقهمند خواهد شد. در مقابل اگر احساس کند که معلم او را دوست ندارد، احتمالاً نسبت به درس آن معلم نیز علاقهای نخواهد داشت. معلمانی که رفتار انسانی دارند، دانشآموزانی با صفات انسانی و علاقهمند به مدرسه به وجود میآورند. در حالی که معلمان بیتوجه به روابط انسانی دانشآموزانی افسرده و گریزان از مدرسه تربیت میکنند. اعتقاد و پندار معلم درباره نوع رفتار دانشآموز و تواناییهای او و نحوه استفاده از این عوامل میتواند شخصیت دانشآموز را در مسیر خاصی پرورش دهد».
وی میافزاید:«کمبود محبت اکثراً باعث ایجاد احساس تحقیر و کوچک شمرده شدن میشود، در نوجوان عقده حقارت ایجاد میکند و وی را حسود و کینه توز میکند و یا باعث احساس تنهایی و انزوا میگردد. اگر مدرسه تنها به محتوای کتاب بها دهد، دانشآموز در مدرسه نحوه سازگاری و ابراز احساسات را فرا نمیگیرد. نقش مدرسه به حدی تعیین کننده است که یک نوجوان صرف نظر از زندگی خانوادگیاش در صورتی که در مدرسه احساس موفقیت، هویت و دوست داشته شدن کند، میتواند تبدیل به فردی موفق در زندگی شود. به عبارتی معلمان و دانشآموزان با ایجاد رابطه صحیح با او میتوانند آلام و سرخوردگیهایشان را جبران کنند».
اما متأسفانه همه مدارس هنوز به نقش تعیین کننده خود پی نبردهاند. بسیاری از آنها نقش خود را تنها در موفق شدن نوجوان در تحصیل و یاد گرفتن محتوای کتاب درسی منحصر میکنند و در نتیجه اگر نوجوانی در تحصیل احساس ناتوانی کند صدمات جبران ناپذیری میخورد. در حالی که مدارس میتوانند به هر نوجوانی امکان استفاده منطقی از تواناییهایش و نیل به موفقیت را بدهند.
کسی که در مدرسه مورد محبت قرار میگیرد و از جانب معلمان و همکلاسیها به او کمک میشود و یا میآموزد که محبت کند و به دیگران کمک کند، میتواند ناکامیهایش را در تحصیل و زندگی به فراموشی بسپارد و یا آنها را جبران کند. او فردی متعادل خواهد بود و اجتماع را هم از خود منتفع میکند. به این ترتیب دایره افراد بزهکار نیز روز به روز کوچکتر میشود.