بى شک فرهنگ ایرانى ویژگى هاى خوب زیادى دارد، ولى بهتر است بعضى ویژگى هاى فرهنگى مان را نقد کنیم. مثلاً تعارف در فرهنگ ما نشانه محبت است و به خاطر این ویژگى فرهنگى چه بسا احساس حمایت و امنیت مى کنیم. شاید غربى ها هم از آن طرف بام مى افتند که اصلاً باهم تعارف ندارند. ولى گاهى پافشارى و افراط در یک کار مى تواند خیلى بیشتر از آن چه به نظر مى رسد، زیان آور باشد.
به این داستان توجه کنید:
شغل رانندگى در یک شرکت خارجى را با شرایط و درآمد خوب به سختى به دست آورده بود. به زودى با مرد فرانسوى اى که راننده اش شده بود، دوست شد، به طورى که وقتى مادر و خواهر مرد فرانسوى به ایران آمدند، از او خواست براى گردش در چند شهر همراهى شان کند. مرد فرانسوى که به آثار تاریخى ایران علاقه داشت از مدتها پیش برنامه ریزى کرده بود در مدت ۱۰ روز چند شهر مشهور را به خانواده اش نشان دهد. او مى خواست چهار شب ، اتاقى را در هتلى در اصفهان رزرو کند، ولى راننده اصرار مى کرد که آنها در اصفهان باید به جاى هتل به خانه مادرش بروند. با این حال، مرد فرانسوى براى شب اول اتاق را رزرو کرد.
اما وقتى آن ها به اصفهان رسیدند، تعارف هاى راننده کارگر افتاد و او عاقبت فرانسوى ها را به خانه مادرش برد تا شب را آنجا بخوابند. با این کار، هم مى خواست ارادت ومحبت خود رابه رئیسش نشان بدهد و هم به اصطلاح براى فامیلش کلاس بگذارد. اما قضیه به همین جا ختم نشد. راننده تا ۳ روز هر ظهر و هرشب، فرانسوى ها را به خانه یکى از افراد فامیلش مى برد و میزبانان هم طبق عادت ایرانى سفره هاى رنگین مى چیدند و با اصرار از میهمانان مى خواستند بیشتر و بیشتر بخورند. مادر و خواهر مرد فرانسوى از «میهمان نوازى» ایرانى خوششان آمده بود، ولى مرد فرانسوى که هدفش نشان دادن جاذبه هاى جهانگردى ایران به خانواده اش بود، حسابى کلافه شده بود. او عاقبت با به راه انداختن دعوایى با راننده اش خود را خلاص کرد. با آن که در آن چهار روز نتوانسته بود حتى یک اثر تاریخى را به خانواده اش نشان بدهد، اما چیزى که بیشتر عصبانى اش کرد این بود که فهمید شبى که در هتل اتاق رزرو کرده بود، راننده اش به جاى او در هتل خوابیده است!
وقتى در سطوح کلان تر با هم تعارف مى کنیم
ممکن است عجیب به نظر برسد، ولى افراط در تعارف توانسته در عرصه هاى سیاسى و اقتصادى کلان و صنعت نیز تأثیر بگذارد. سفارش و آشنابازى از ناگوارترین اتفاقاتى است که در اقتصاد ما رخ مى دهد و دلیل آن در بسیارى از مواقع «تعارف داشتن» است.
مهندس شرزه مرید، از مدیران صنایع، به نمونه هایى از تعارف در صنعت واقتصاد اشاره مى کند و مى گوید: «ملموس ترین تعارف ها میان رئیس و مرئوس است. آنها هر دو کجدار و مریز با هم کار مى کنند. به جاى این که مستقیم با هم صحبت کنند، کوتاه مى آیند. به عبارتى، رئیس و مرئوس هردو فقط مى خواهند یکدیگر را نگه دارند. این روش به ضرر همه تمام مى شود. از سوى دیگر، موضوع سفارش پیش مى آید. بعضى از مدیران از روى تعارف مجبورند براى کسى کارى درست کنند و فرد معرفى شده را سر آن کار بگذارند. از این رو چه بسا فردى که شایستگى لازم را ندارد از روى تعارف جایى قرار مى گیرد که شایستگى اش را ندارد. این آدم مى تواند محیطى را فاسد کند.
به این ترتیب، بسیارى از سازمان ها بى جهت بزرگ و فربه مى شوند. این اتفاق در سازمان هاى اقتصادى بزرگ دولتى رخ مى دهد که با پول نفت ایجاد شده اند و کسى دقت نمى کند که ممکن است چه ضررهایى به جامعه برسد. این روایت وجود دارد که از میان افرادى که مى شناسید، کسى را انتخاب کنید. ولى خیلى وقت ها ما این روایت را به این شکل برمى گردانیم که میان فرد شایسته و فردى که مى شناسیم، فردى را که مى شناسیم انتخاب مى کنیم. در حالى که حتماً منظور روایت این بوده که میان دو آدمى که در یک سطح شایستگى قرار دارند، آن را که مى شناسیم بر دیگرى برترى دهیم. اهمیت روابط موجب مى شود تا افراد براى مستحکم کردن روابطشان هدیه هاى گران قیمت به دیگرى بدهند و یاکسى را به شام و ناهار دعوت کنند تا اصطلاحاً او را نمک گیر کنند».
نتیجه بدیهى چنین روابطى گسترش فساد اقتصادى است. اما کشورهایى که چنین روابطى در آنهاکمتر است، چه جایگزین هایى پیدا کرده اند؟
مهندس مرید مى گوید:«در کشورهاى پیشرفته در درجه اول مى کوشند میان شهروندان این تفکر را جا بیندازند که هرکسى باید بتواند احساساتش را به درستى بیان کند. چه این فرد رئیس باشد و چه مرئوس، باید حرفش را رک بگوید. هرکسى ممکن است براى خود دلایلى داشته باشد که باید بتواند این دلایل را بیان کند. درحالى که در فرهنگ ما این چنین است که هرکسى سعى مى کند حرفش را توى لفافه بگوید و با استعاره حرف بزند. اما مشکل اصلى این است که ما ایرانى ها حفظ رابطه را به نتیجه ترجیح مى دهیم. دلیلش هم این است که در کشورمان ضوابط اجتماعى قوى نداریم و ضوابط موجود را قوى اجرا نمى کنیم. بنابراین ، ترجیح مى دهیم رابطه مان را به هر وسیله نگه داریم و براى این کار هم کوتاه مى آییم، حتى اگر به ضررمان تمام شود.
در نتیجه نبودن ضوابط، همه جا با هم تعارف داریم. به خاطر همین که مى خواهیم دیگرى را براى خودمان نگه داریم تعارف مى کنیم و با این تعارف ها رابطه را حفظ مى کنیم. اما گاهى به جایى مى رسیم که مى بینیم زیاد با طرف کنار آمده ایم و یک دفعه رابطه را کاملاً قطع مى کنیم و این ماجرا نتیجه منفى دارد. در حالى که در کشورهاى دیگر یک رابطه ممکن است براى مدتى خراب شود ولى از بین نمى رود و بعد از مدتى دوباره برقرار مى شود.
البته در کشورهاى پیشرفته افراد اصلاً با هم تعارف ندارند و ممکن است رئیس رک مرئوسش را اخراج کند. آنها که با هم تعارف ندارند ولى اتحادیه هاى قوى دارند. آنها ضابطه دارند و همه طبق ضابطه رفتار مى کنند. آنها یاد گرفته اندکه نباید از فرمان رئیس سرپیچى کنند و رئیس هم طبق مقررات رفتار مى کند و مقررات را مو به مو اجرا مى کند. در حالى که ما آموخته ایم رابطه قوى داشته باشیم، خوب رفیق شویم، رگ خواب طرف را به دست بیاوریم، طرف را نمک گیر کنیم و … تامنافع مان را تأمین کنیم و یا مانع از این شویم که با ضابطه با ما برخورد شود. براى رسیدن به این هدف ها هم به تعارف متوسل مى شویم. در صورتى که اگر ضابطه قوى وجود داشت این اتفاق رخ نمى داد».
تعارف هاى چرب و شیرین
تعارف به تدریج در تهران کم و کم تر مى شود. ولى در بسیارى از شهرستان ها به قوت خود باقى است. همه ما نمونه هایى از این موارد در ذهن داریم. یکى از شهروندان چنین تعریف مى کند :«به هیچ وجه نمى توانیم به قصد سیاحت به شهرستان خود برویم چون آن قدر باید از این خانه به آن خانه برویم که دیگر وقتى براى سیاحت باقى نمى ماند. هتل هم نمى توانیم برویم. چون به فامیل بر مى خورد. سال گذشته فرصت کوتاهى براى مسافرت پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم در شهر خود و چندشهر دیگر چرخى بزنیم.
به یکى از فامیل اطلاع دادیم به خانه اش مى رویم. غروب به خانه شان رسیدیم. براى شام مجبورمان کردند چند بشقاب دلمه چرب بخوریم. تا نیمه شب ، شب نشینى و گفتیم فردا پیش از ظهر از خانه شان مى رویم. حسابى از کوره در رفتند و بارانى از تعارف هاى رایج مثل «ما را لایق نمى دانید» و … به سرمان ریختند. صبح زود صداى دیگ و قابلمه از آشپزخانه شنیدیم. گوشى دستمان آمد که تدارک ناهار مى بینند. باز هم تکرارکردیم فرصت زیادى نداریم و باید برویم. عاقبت با حالت قهر گذاشتند برویم و شکایت مان را به همه فامیل بردند!»
نکته دیگر این است که از نظر بسیارى از مردم ما، مهمترین نکته درمیهمانى چیدن سفره رنگین و به زور غذاخوراندن به میهمان است و به این ترتیب میهمان را کاملاً در موقعیت سختى قرار مى دهند. درحالى که از حقوق میهمان است که اگر به خانه شما سر مى زند راحت باشد نه این که از جنبه دیگرى در مضیقه قرار گیرد.
برخى حتى از تعارف هاى بیجا دچار صدماتى شده اند . یک شهروند مى گوید: «من به کسى که مسافر است یا در شهرى دیگر است زیاد تعارف نمى کنم. چون ممکن است در جاده یا راه ها اتفاقى برایش رخ دهد و من در این صورت اصلاً خودم را نمى بخشم.» او به یاد مى آورد که اصرار و تعارف زیاد به دو جوان موجب شد آنها خانه میزبانشان را آخر شب ترک کنند و همان شب به سختى تصادف کردند و کشته شدند.
در تهران مردم به تدریج عادت تعارف را به دلیل مشغله زیاد و ترافیک و… ترک مى کنند. به عنوان مثال یکى از شهروندان تعریف مى کند : «یکى از آشناهایم که مى دانست به زودى اسباب کشى مى کنم مدام مى گفت اگر خواستید اسباب کشى کنید به کمک تان مى آیم. اما در مدت اسباب کشى اصلاً پیدایش نشد. بعد از چند روز زنگ زد دارم مى آیم کمک. وقتى وارد شد دیدم چنان لباس پوشیده که انگار مى خواهد برود عروسى. در نتیجه به او گفتم کارهایى که باقى مانده طورى است که باید خودم انجامشان دهم».
درواقع اگر نمى توانیم یا حتى نمى خواهیم کارى براى کسى انجام دهیم لزومى ندارد مدام به او تعارف کنیم تا بعداً ناچار شویم به اصطلاح خودمان را جلویش آفتابى نکنیم یا خودمان را به کوچه على چپ بزنیم.
چرا تعارف مى کنیم؟
کارشناسان مى گویند بسیارى از مؤلفه هاى فرهنگى که راه افراط و تفریط مى پیمایند، به خاطر شرایط تاریخى به این مسیر کشیده شده اند.
یکى از دلایلى که ما این قدر با هم تعارف داریم این است که بیشتر ملت تاجرى بوده ایم تا تولید کننده و اصل در تجارت مردم دارى است و ما تعارف را یکى از روش هاى مردم دارى مى دانیم. در فرهنگ ما مرید و مراد و گنده لات و مرشد وجود دارد. براساس این فرهنگ مامى گوییم که شاگرد باید مقابل استاد سر به زیر باشد و شاید کلماتى نظیر مخلصیم و چاکریم از این ریشه گرفته باشد. برخى نیز مى گویند در گذشته هاى دور که مردم گرسنه و فقیر بوند، گرسنگان به بهانه احوالپرسى به خانه افراد متمول مراجعه مى کردند و در آن موقع رسم بود صاحب خانه به این افراد غذایى مى داد یا اگر آشنا بودند آنها را به خانه دعوت و از آنها پذیرایى مى کرد. اما حال این سنت به این شکل درآمده که میزبان با اصرار، میهمان را نگه مى دارد و به اصرار به او غذا و نوشیدنى مى خوراند.
از موردى مثل رانندگى که بگذریم، ما ایرانى ها در برخورد، پذیرایى و همه چیز با هم تعارف داریم. اما باید یاد بگیریم که گاهى اوقات صریح و رک بودن بیشتر کارگشاست. ما مى توانیم فرهنگ مان را در حد اعتدال نگه داریم و در مواقع لازم هم رک باشیم. سود این کار خیلى بیشتر از ضرر اصرار در نگه داشتن فرهنگى است که از حالت طبیعى خارج شده است.