حمیده احمدیان راد
از شیوه راه رفتن و لنگ زدن و نیز یک چشم کبود زن جوانی که روی تخت یک بیمارستان خصوصی بستری شده، به سادگی می توان تشخیص داد که او به سختی کتک خورده است. ساعتی دیگر هم قرار است برای سنجش آسیب احتمالی به مغز، از او اسکن مغز شود. مادرش می کوشد جلوی ریزش اشکش را بگیرد. چون ناچار است محکم باشد و برای دخترش هم نقش حامی و هم نقش مشاور را بازی کند. زن جوان حرف های بی ربطی می زند.
حرف های پریشانش حول پروژه پایان نامه اش درباره سنگ قبر و نیز گاهی مقصر شمردن و گاهی بی تقصیر دانستن شوهرش به خاطر کتک زدنش می گردد. وقتی مادرش از اتاق خارج می شود، زن جوان ناله و گریه می کند و آهنگ دیوانه کننده ای را بارها و بارها گوش می دهد. بهیاری که برای انجام کارهای او مراجعه می کند سعی می کند با تعریف از او دلداریش دهد. ولی کاری بیش از این از او ساخته نیست. ممکن است برخی عقیده داشته باشند که به طور کلی کاری بیش از این از یک بیمارستان ساخته نیست. ولی در واقع چنین نیست. اگر یک سیستم مددکاری قوی و منسجم وجود داشت، وضع روحی زن جوان و میزان صدمات جسمی و روانی وارد به او و نیز علت بروز این آسیب ها بررسی می شد و چه بسا در صورت لزوم پای قانون به میان کشیده می شد.
در شرح وظایف مددکاری می گویند که مددکاری اجتماعی حرفه ای بر پایه دانش و مهارت های خاص است و هدف آن کمک به افراد است تا بتوانند مشکلاتشان را بشناسند، راه حل آن را پیدا کنند و استقلال شخصی و رضایت خاطر فردی و اجتماعی به دست آورند. کار مددکاران به ویژه با خانواده ها است.
مونیک راسین مددکاری که در یک کشور اروپایی خدمت می کند، می گوید:«در کشور من هر بچه ای از بدو تولد تمام مشخصاتش نزد مددکاران ثبت می شود و او در تمام زندگیش تحت نظارت قرار دارد. خانواده های فقیر شناسایی می شوند و کمک هزینه دریافت می کنند. بچه های فقیر نیز در زمینه های تحصیل و حتی کلاس های ورزشی کمک مالی دریافت می کنند و سیستم مددکاری کاملاً مراقب است که این کمک ها دقیقاً به همان هدفی که پرداخت شده اند خرج شوند. بقیه مردم هم هر یک به نوعی از کمک های مددکاری استفاده می کنند. به عنوان مثال ممکن است افرادی ورشکست شده باشند و اینک به دلیل شرایط روحی و اجتماعی ای که درگیر آن شده اند به ما مراجعه کنند.
برخی افراد نیز به دلیل شرایط خانوادگی و اجتماعی که برایشان پیش آمده دچار مشکلات روحی می شوند. ما علاوه بر کمک های روحی که به آنها می کنیم، سعی می کنیم ایشان را در شرایطی قرار دهیم که از وضعیت کنونی خود خارج شوند. گاهی حتی آنها را به سفرهای تفریحی گران قیمت می بریم و سعی می کنیم برای آنها ملاقات هایی را ترتیب دهیم و یا آنها را به دیدن جاهایی ببریم که ممکن است به بهبود وضعیتشان کمک کند».
او به اندازه ای نسبت به شغل خود متعهد است که حتی هنگامی که در غیر ساعت کاری با دو گدا در زیر یک پل برخورد می کند سعی می کند دلیل وضعیت آنها را بفهمد و به آنها راهنمایی می کند که به کجا مراجعه کنند.
او می گوید که چند سال پیش یک فارغ التحصیل رشته مددکاری از ایران برای استخدام پیش ما آمد ولی بعد از امتحاناتی که گرفتیم از او خواستیم که اگر می خواهد در جایی استخدام شود، باید مجدداً دروس این رشته را در کشور ما طی کند. چراکه مهارت و دانش او در زمینه مددکاری به هیچ وجه کافی نبود».
این نظر این مددکار غربی نظر بسیاری از اساتید و مسئولان ایرانی را تأیید می کند که دروس رشته مددکاری در کشور ما کارایی لازم را ندارند. همچنان که مانند همکاران غربی خود شهامت رویاروشدن با مشکلات اجتماعی و حمایت از مددجویان خود را ندارند. البته همین نداشتن دانش کافی و نداشتن شهامت و اعتماد بنفس در مددکاران و البته مهمترین دلیل یعنی جدی نگرفتن نقش مددکاری در جامعه که علت بقیه کاستی ها است، باعث شده بسیاری از مشکلاتی که می شد خیلی زود از گسترش آنها جلوگیری کرد، هم اینک به مشکلاتی حاد و رو به گسترش تبدیل شوند.
مشکل عمده ما از دانشگاه ها شروع می شود و آن هم این است که آن چه که در دانشگاه های ما آموزش داده می شود به روز نیست و با نیازهای اجتماع همخوانی ندارد و نیازهای مددکاران را از نظر حرفه ای در محیط کار برآورده نمی کند. این دروس هم بیشتر نظری هستند. بیشتر منابع هم منابع خارجی است و در داخل کار زیادی در این زمینه انجام نشده و در نتیجه با شرایط کشور ما مطابقت ندارد. از طرف دیگر هم صرف گفتن این که ما در فلان مراکز مددکاری دایر کرده ایم کافی نیست. نظام مددکاری باید قدرت زیادی داشته باشد. تا حدی که اگر مددکاران تشخیص دهند کودکی باید از خانواده بی صلاحیت و مشکل دارش جدا شود، امکان این کار وجود داشته باشد و قانون از او حمایت کند. ولی ما هنوز چنین جایگاهی را برای مددکاران قایل نمی شویم».