این به قدر کافی سخت است که یک بزرگسال ترسو باشی و زندگیت را با ترس از دیوهای خیالی که زیر تخت ها قایم می شوند سپری کنی. اما تصور کن که تو همان ترس ها را در بچگی داری. این بار دیوها چیزی بیشتر از خیال و فیلمند و تخت خوابی که زیرش قایم می شوند واقعاً مال خود بچه هاست و از نظر بچه ها آنها واقعاً آنجا قایم شده اند.
فقط موقعی که ترس های افراطی بچه ها بعد از سن هفت سالگی هم ادامه می یابد و به میزان قابل توجهی توانایی بچه را در کارکردها و فعالیت ها تحت تأثیر قرار دهد از نظر کلینیکی باید نگران شد. تا قبل از این موقع پزشکان مداخله نمی کنند
چگونه والدین می توانند ترس گذرای عالم بچگی را از ترسی که واقعاً به بچه ها ضربه روحی وارد می کند تشخیص دهند؟ والدین برای کمک به فرزندشان چه کاری می توانند انجام دهند؟
خبر خوب برای بیشتر والدین این است که اکثر وحشت های دوران بچگی زودگذرند. در یک جهان بزرگ و پر از چیزهای ممنوعه که بیشتر بچه ها نمی توانند از ابتدا درک و احساسی از آن پیدا کنند، این طبیعی ست که دلشوره هایی که در آنها آزادانه جولان می دهد را انباشته کنند و آنها را در یک موجود قابل فهم – سگ ها، آژیر خطر، تاریکی وغیره- جمع کنند.
اگر این طرز فکر باعث شود که بقیه دنیا را امن تر احساس کنند، این می تواند مکانیسم دفاعی مؤثری باشد. خطر موقعی پدیدار می شود که نگرانی های بچه ها اهمیت زیادی در زندگیشان پیدا می کند و به شکل ترسی عظیم رخ می نماید و به صورت ناتوان و ضعیف کردن آنها نمود پیدا می کند.
قبل از سن هفت سالگی برای بچه ها عادی ست که واکنش های افراطی ترس آمیز از خود نشان دهند. هنوز توانایی آنها برای تشخیص واکنش های با دلیل از واکنش های افراطی مثل بچه های بزرگ تر یا بزرگسالان پیشرفت نکرده.
برای والدین سخت است که ببینند بچه نوپایشان اذیت می شود و رنج می برد. اما آنها نمی توانند هیچ کاری به بزرگی این انجام دهند که وقتی بچه شان با شیء مورد ترس – حمام یا دکتر- مواجه می شود سخاوتمندانه آنها را از دوست داشتنشان مطمئن کنند، به آنها دلگرمی دهند و یا حتی دست ملایمی به پشتشان بزنند.
فقط موقعی که ترس های افراطی بعد از سن هفت سالگی هم ادامه می یابد و به میزان قابل توجهی توانایی بچه را در کارکردها و فعالیت ها تحت تأثیر قرار دهد از نظر کلینیکی باید نگران شد. موقعی که بچه های کوچک می ترسند پزشکان مداخله نمی کنند. اما موقعی که بچه بزرگ تر می شود و شروع می کند به این که در خانه یا مدرسه از ترسش رنج بکشد زمانی ست که از نظرکلینیکی باید دست به کار شد.
درمانی که به کار می رود بیشتر مثل همان هایی ست که برای بزرگسالان هراسان (فوبیا) به کار می رود. به طور مرتب بچه در معرض شیء یا تجربه ترسناک قرار می گیرد و به او آموزش داده می شود تا در نهایت با آن ترس زندگی کند. بیشتر مواقع دکترها والدین بچه های فوبیا را تشویق می کنند تا در معالجه سهیم شوند، در جلسات شرکت کنند و با بچه از میان مراحلی که ترس ها را در معرض دیدش قرار می دهند عبور کنند. این کار آنها را آماده می کند تا موقعی که ترس های بچه عود می کند، بتوانند مقابل این ضربه طبیعی مقاومت کنند. آنها در هرجلسه گام به گام نحوه مقاومت را می آموزند. برای والدین سخت است تا این صحنه ها را تماشا کنند. اما تنها راه برای بچه ها برای این که درد را از خود دور کنند این است که از میان درد عبور کنند.
منبع: مجله تایم