حمیده احمدیان راد
چرا با وجود انواع کتاب هاى اخلاقى در فرهنگ و تاریخ ما که با ظریف ترین شکل، اصول تربیتى را آموزش مى دهند و بسیارى از آنها مانند گلستان سعدی شهرت جهانى نیز دارند، جاى خالى برخى از اخلاقیات در روابط اجتماعى به چشم مى خورد؟
وقتى کتب اخلاقى در کتابخانه ها خاک مى خورند
زمانى والدین وظیفه خود می دانستند که اصول تربیتى را به فرزندانشان آموزش دهند. بسیارى از آنها آموزش خود را با ضرب المثل ها و داستان هاى اخلاقى کتاب هایى نظیر بوستان و گلستان و منطق الطیر و … همراه مى کردند تا آموزش شیرین باشد و در روح کودک ریشه بدواند. حتى معلم ها از این نکات در آموزش اصول تربیتى بهره مى بردند. به این ترتیب کودکان از طریق کتاب هاى اخلاقى مى آموختند که از دروغ و بدى دورى کنند و یاد مى گرفتند در هر شرایطى چگونه رفتار کنند و روابط اجتماعى شان را چگونه سامان دهند. بعد خود بچه ها به این کتاب ها علاقه مند می شدند و بقیه سال های عمرشان را هم با آنها سپری می کردند و نکات اخلاقی بی شماری از این کتاب ها یاد می گرفتند.
زندگى جدید مردم را از این مضامین دور کرده است. والدین بیشتر وظایف تربیتى خود را به مدارس واگذار کردند و البته مدارس هم توانایى حمل این بار سنگین را نداشتند. به خاطر همین است که کارشناسان تأکید مى کنند والدین باید نقش تربیتى سنتى خود را مجدداً به عهده بگیرند و همه چیز را به آموزش هاى مدرسه نسپارند.
به این ترتیب جامعه ما پر از آدم هایى شده که به یکدیگر سلام نمى کنند. با احترام با هم صحبت نمى کنند. از یکدیگر تشکر نمى کنند. به هم لبخند نمى زنند و اغلب بغ کرده و اخم آلودند و درست به حرف مخاطب گوش نمى دهند… . این مشکلات در نسل هاى جدید بیشتر است و متأسفانه کودکان زیادى را مى بینیم که حتى ساده ترین اصول تربیتى را رعایت نمى کنند. اما در برخى از جوامع دیگر و به ویژه جوامعى که از نظر اقتصادى پیشرفته محسوب مى شوند چنین مشکلاتى کمتر به چشم مى خورد.
سینا امیرى کارشناس مدیریت مى گوید: «در کشورهایى که از نظر اقتصادى پیشرفته هستند، این منطق سود است که آنها را به آموزش نکات تربیتى و آموزش روابط اجتماعى صحیح وادار کرده است. به عبارتى همه مى دانند که اگر به طور صحیح رفتار نکنند، کسى از آنها خرید نمى کند و نمى توانند در حرفه شان بقا داشته باشند. در نتیجه والدین به کودکان مى آموزند که اگر مى خواهند آینده موفقى داشته باشند، باید اصول تربیتى را رعایت کنند.
در این مسیر والدین مى کوشند خودشان الگوى خوبى براى کودکان باشند. بنابراین جاى تعجب نیست که به عنوان مثال والدین یک کودک از او خواهش مى کنند، کارى را انجام دهد. مدیریت کلان این کشورها هم به این نتیجه رسیده است که لازم است مردم نکات تربیتى را رعایت کنند. در نتیجه در مدارس این کشورها ابتدایى ترین اصول تربیتى و روابط اجتماعى صحیح آموزش داده مى شود. کودکان یاد مى گیرند درست راه بروند، صحیح بنشینند، به یکدیگر سلام کنند، عصر بخیر و روز بخیر بگویند و … واقعیت هم این است که رفتار صحیح با آموزش نسبت مستقیم دارد و هر چه آموزش بیشتر و صحیح ترى داده شود، انسان هاى با فرهنگ ترى خواهیم داشت”.
ما خیلى از همشهرى هایمان را مى بینیم که از این که احساس مى کنند درست رفتار نمى کنند ناراحت اند و این را به زبان مى آورند. این از جهتى ناراحت کننده است چون مردم خود را سرزنش مى کنند و دچار خود کم بینى مى شوند. ولى از جهت دیگرى هم مثبت است چون نشان مى دهد که آنها تشنه آموختن هستند و مى توان بسیارى از رفتارها را تصحیح کرد.
توجه به آموزش از جهتى اهمیت بیشترى پیدا مى کند که فناورى نیز وارد عرصه زندگى مردم شده است. ورود ابزارى نظیر اینترنت و وسایل حمل و نقل عمومى نظیر خودرو و مترو از آن جمله است. چنان که بارها گفته شده ابتدا خودرو وارد کشور ما شده و سپس فرهنگ استفاده از آن آمده. بنابراین هنوز به آموزش هاى زیادى در این باره نیاز است.
بهترین مکان ها براى آموزش نکات تربیتى و اخلاقى و روابط اجتماعى صحیح به کودکان خانواده و مدرسه است. بنابراین بهتر است در ابتدا والدین آموزش ببینند. براى رسیدن به این هدف مى توان کلاس هایى برایشان برگزار کرد. مدرسه هم اهمیت زیادى دارد. به شرط این که مدارس از حالت کتاب محورى خارج شوند. مسئولان مدرسه باید درک کنند که بچه ها در این سنین در مرحله اى از ساختن مفهوم ذهنى هستند.
به طور کلى معلمى مى تواند مفاهیم اخلاقى و تربیتى را خوب آموزش دهد که عشق به کارش داشته باشد و خودش به خوبى از نکات تربیتى آگاه باشد و بتواند با دانش آموزان ارتباط صحیح و مؤثر برقرار کند و این نکات را به آنها هم بیاموزد. معلمانى که با کتب اخلاقى ایرانى آشنا هستند، طبیعتاً مى توانند براساس فرهنگ و هویت ایرانى نکات آموزنده بیشترى را با ظرافت به دانش آموزان بیاموزند. از طرف دیگر معلم باید صبور و بردبار باشد و شوق آموختن را در بچه ها ایجاد کند. وگرنه بچه ها تمایلى به آموختن این نکات نشان نمى دهند. یا این نکات در آنها درونى نمى شود و در محیط خارج از مدرسه و با برداشته شدن اجبار فراموش مى شود. در حالى که به نظر مى رسد معلمان کمى از این ویژگى ها برخوردار هستند. بنابراین آموزش معلمان را نیز باید مورد توجه قرار داد.