محمدرضا کریمی
ممکن است تابه حال متوجه شده باشید که وقتی مثبت فکر می کنید، آرام تر و پرانرژی تر می شوید درحالی که در هنگام ناراحتی بیشتر احتمال دارد احساس خستگی و تنبلی کنید.
این احساسات تصادفی نیستند و افکار، نگرش ها و چشم انداز ما در زندگی به شدت بر وضعیت جسمانی مان اثرگذار است.
به گفته جیانینی استاماتاکیس استاد کالجی در سان فرانسیسکو، دستگاه غدد درون ریز، شبکه ای از غدد است که هورمون های مختلفی را به داخل جریان خون ترشح می کند. درواقع این سیستم نیروگاهی است که حالات ما را تنظیم می کند.
به عنوان مثال هورمون های استرس مثل کورتیزول و نوراپی نفرین که در مغز ما آزاد می شود بر احساس خشم اثر می گذارند. این هورمون ها انرژی ذخیره شده را آزاد می کنند و مقدار جریان خون به سوی عضله ها را افزایش می دهند. همین امر به نوبه خود ضربان قلب، فشار خون و تنفس را افزایش می دهد، حال آن که فرایندهای کلیدی سوخت و ساز مثل هضم و رشد تعطیل می شود.
درمقابل ترشح اندروفین حس شادی را تحت تأثیر قرار می دهد. آزاد شدن اندروفین با خوش خلقی و کاهش درد همراه است. چندی پیش عصب شناسی به نام هلنینگ بوکز، استاد دانشگاه بن آلمان، از مغز ورزشکاران مرد پس از دو ساعت دویدن سخت تصویربرداری کرد و نشان داد که میزان اندروفین مغز آنها افزایش یافته. این افزایش در میزان هورمون اندروفین هم با احساس شادی زیاد و سرخوشی در دوندگان همراه بوده.
نتیجه این که که سعی در داشتن تفکر مثبت، حتی اگر مستلزم خستگی و کار زیاد باشد، برای حفظ سلامتی بدن ما حیاتی است. استاماتاکیس به عنوان مثال به سرنوشت سردبیر سابق یک نشریه آمریکایی اشاره می کند. نورمن کازنیس به بیماری انکیلوزینگ اسپوندیلتیس مبتلا بود.
بیماری ای دردناک و مربوط به ستون فقرات که مبتلایان به آن یک در 50 شانس ادامه حیات دارند. پزشک این فرد پیش بینی کرد که تنها شش ماه زنده است. اما کازنیس حاضر به قبول این تشخیص نبود.او خودش را با خانواده و دوستانش محاصره کرد، فیلم های کمدی زیادی تماشا کرد و تنها موضوعات و نکات مثبت را دنبال کرد. به این ترتیب کازنیس به جنگ احتمالات رفت و 26 سال دیگر هم زندگی کرد. این مورد نشان داد که چشم انداز به شدت خوش بینانه می تواند به سلامت جسمی کمک کند.
به هرحال محققان تأکید می کنند که ما همه تجربه احساسات منفی شامل عصبانیت، ترس، اضطراب، غم، ناامیدی و سردرگمی را داریم و به نظر می رسد که در مواقعی هم به آنها اعتماد می کنیم، آنها را باور می کنیم و تفسیرشان را قبول می کنیم. در نتیجه داشتن احساسات منفی ممکن است موجب شود کاری را انجام دهیم که به نفعمان نیست. اما آنها تأکید می کنند که می توانیم قدرت احساسات منفی را به میزان قابل توجهی کاهش دهیم و حتی آنها را به نفع خودمان مهار کنیم.
البته آنها تصریح می کنند به منظور در کنترل گرفتن بهتر احساسات و تغییر آنها در جهتی که به نفعمان باشد لازم است بفهمیم که آنها چه هستند و از کجا می آیند. این در حالی است که هیچ توضیحی که در همه جهان برسر آن توافق وجود داشته باشد درباره احساسات انسانی وجود ندارد و نظریه های فراوانی در رابطه با آنها ارایه شده است.
تنها براساس یکی از این تعریف ها احساس یک حالت روانی و فیزیولوژیکی است که با طیف گسترده ای از افکار و رفتارها همراه می شود.
در این تعریف چند نکته کلیدی وجود دارد:
1-احساسات یک عنصر شناختی (یا ذهنی) دارد که شامل بعضی از سطوح قضاوت، ارزیابی یا فکر است. این عنصر شناختی ممکن است آگاهانه، نیمه آگاهانه یا ناخودآگاه باشد.
2-احساسات یک پایه فیزیولوژیکی دارند. آنها به تجربیات و احساسات فیزیکی مربوطند. پاسخ های بدنی برای احساسات مرکزی هستند. بعضی از ضمایم یا همراهی های فیزیولوژیکی آشکار در احساسات منفی شامل گریه کردن، سرخ شدن صورت از عصبانیت و ….. است.
3-احساسات می تواند برای افکار و احساسات ما اثر بگذارد.