درختی که زیاد می خوابید
نویسنده: فاطمه زارع عفیفی کلاس پنجم دبستان یکی بود، یکی نبود. پیرمرد زحمت کشی بود که در دوران جوانی درختی کاشته بود اما این درخت میوه نمی داد چون همیشه می خوابید. پیرمرد دیگر ناامید شده بود. روزی پیرمرد اندیشید و با خود گفت:«این درخت فقط می خوابد… نه میوه ای دارد که پولی […]
مردی که ماه را نجات داد
ترجمه: حمیده احمدیان راد روزی مرد خوش قلب و ساده ای داخل یک چاه را نگاه می کرد که انعکاس ماه را در آب دید. مرد، غمزده زیر لب ناله کرد:” آه! خدایا! ماه داخل چاه افتاده است!” و با عجله رفت و یک قلاب آورد تا آن را به ته یک طناب بلند ببندد. […]
چه کسی تکلیف شب پاتریک را انجام داد؟
ترجمه: حمیده احمدیان راد پاتریک هیچ وقت تکلیف شبش را انجام نمی داد. می گفت:”این کار خیلی خسته کننده است”. به جایش بیس بال و بسکتبال بازی می کرد. معلم هایش به او می گفتند:”پاتریک تکلیف شبت را انجام بده وگرنه چیزی یاد نمی گیری”. این حرفشان هم درست بود. بعضی وقت ها او احساس […]
وقتی آقای گرگ آقای حلزون را دید
نویسنده: جین آگاپیت Jean Agapith ترجمه: حمیده احمدیان راد آقای گرگ دیگر داشت خیلی پیر می شد و باید بیشتر مراقب سلامتی اش بود. او ساعت ها و ساعت ها در میان یک دره زیبا قدم زد تا این که به یک درخت بزرگ رسید. آقای گرگ خیلی خسته بود و می خواست استراحت کند. […]
هفت خان رستم
تصویر و داستان: حمیده احمدیان راد در زمان های قدیم شاه ایران تصمیم گرفت شهر دیوها را بگیرد. اما دیوها او و سپاهش را اسیر کردند. رستم، پهلوان ایرانیان به سمت شهر دیوها به راه افتاد تا شاه ایران و سپاهش را آزاد کند. رستم و اسبش رخش در نیزاری ایستادند تا استراحت […]
آقای کلاهی خوابالود
نویسنده و تصویرگر: حمیده احمدیان راد آن روز صبح آقای کلاهی مثل همیشه دیر از خواب بیدار شد. او آن قدر خسته بود که نمی توانست از رختخواب بیرون بیاید. آقای کلاهی مثل همیشه مجبور شد راه خانه تا اداره را بدود. همین طور مثل همیشه سرکار خوابالود بود و نمی توانست کارهایش را […]
کی به کی کمک می کنه؟
نویسنده و تصویرگر: حمیده احمدیان راد آن روز هیچ چیز سرجای خودش نبود. مامان با ناراحتی گفت:”چه کار کنم؟ آشپزخانه پراز ظرف های نشسته است و من آن قدر خسته ام که نمی توانم کاری انجام دهم!” امیر کوچولو در اتاقش بازی می کرد. صدای مادرش را شنید و به آشپزخانه دوید تا به او کمک […]
داستان رستم پهلوان
نویسنده و تصویرگر: حمیده احمدیان راد در زمان های خیلی دور پسری متولد شد که اسم او را رستم گذاشتند. زال پدر رستم دوست سیمرغ بود. رستم موقع تولد آن قدر درشت بود که از شکم مادرش بیرون نمی آمد. برای همین زال یکی از پرهایی را که سیمرغ به او داده بود سوزاند تا […]
کتابخانه بابا
نویسنده و تصویرگر: حمیده احمدیان راد یک روز سینا از نینا پرسید:”تو می دانی چرا هرچی از بابا می پرسیم می داند؟” نینا مدتی ساکت شد و بعد ناگهان گفت:”شاید چون کتاب زیاد می خواند.” سینا و نینا کتاب های بابا را تا آن موقع ندیده بودند. آنها همیشه فکر می کردند کتاب های بابا […]
چه کسی از لولو می ترسد؟
نویسنده و تصویرگر: حمیده احمدیان راد آن روز مانی و مونا مهمان سینا و نینا بودند. مونا به نینا می گفت:”لولوها وجود دارند. آنها در جاهای تاریک قایم می شوند. بعد یک دفعه بیرون می آیند و بچه ها را می ترسانند.” مانی و سینا هم با هم حرف می زدند. مانی به سینا […]
چه چیزی در دنیا از همه بهتر است؟
نویسنده و تصویرگر: حمیده احمدیان راد آن روز آسمان آنقدر آبی بود که فراموشم نمی شود! گاوی میان علفزار ایستاده بود و فکر می کرد: “بهترین چیز دنیا چیست؟” گاوی به کنار مامان گاوی رفت. مامان گاوی داشت علف می خورد. گاوی پرسید: “مامان چه چیزی در دنیا از همه بهتر است؟ مامان گاوی بی […]