آقای کلاهی خوابالود

نویسنده و تصویرگر: حمیده احمدیان راد
 

آن روز صبح آقای کلاهی مثل همیشه دیر از خواب بیدار شد. او آن قدر خسته بود که نمی توانست از رختخواب بیرون بیاید.

آقای کلاهی مثل همیشه مجبور شد راه خانه تا اداره را بدود.

همین طور مثل همیشه سرکار خوابالود بود و نمی توانست کارهایش را درست انجام دهد و آقای رئیس از دستش عصبانی می شد.

آقای کلاهی مجبور شد مثل همیشه دیروقت خسته به خانه برگردد.

بعد آقای کلاهی مثل همیشه پای تلویزیون نشست. او می خواست مثل همیشه تا دیروقت برنامه های تلویزیون را تماشا کند. آهان لابد حالا فهمیدید چرا صبح ها نمی تواند زود از خواب بیدار شود و سر کار خسته است.

ولی آن شب آقای کلاهی به قدری خسته بود که خیلی زود همان پای تلویزیون خوابش برد.

به خاطر این که آقای کلاهی شب قبل زود خوابیده بود صبح زود از خواب بیدار شد و توانست حتی ورزش هم بکند.

آقای کلاهی به موقع و سرحال به سرکارش رسید و توانست کارهایش را خوب انجام دهد.

آقای رئیس از کار آقای کلاهی راضی بود و او را تشویق کرد.

آقای کلاهی کارهایش زود تمام شد و زود هم به خانه برگشت. حالا می توانست کارهایی را که دوست داشت انجام دهد. می توانست تلویزیون هم تماشا کند. ولی دیگر تا دیروقت تلویزیون تماشا نمی کند.

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

To top