گنج دزد دریایی

ترجمه: حمیده احمدیان راد

گنج دزد دریایی

“ده قدم از ایوان و بیست قدم از بوته های گل سرخ، گنج آنجاست!” این را “بلوبرد” یک شب در رؤیای جیمی به او گفت.

بنابراین روز بعد جیمی شروع کرد به کندن زمین. او کند و کند تا سوراخ عمیق شد و کپه ای از خاک بالا رفت.

جیمی به کندن ادامه داد. سوراخ عمیق تر شد و کپه خاک بلندتر شد.

جیمی آن قدر کند تا سوراخ عمیق عمیق شد و کپه خاک بلند بلند شد. او آهی کشید و گفت:” چقدر خسته شدم. دیگر بیشتر از این نمی توانم زمین را بکنم”.

یک دفعه یک چیزی دید…

… اما آن چیز فقط استخوان های ووفی بود. به جای گنج، همه آن چیزی که جیمی پیدا کرده بود استخوان یک سگ بود، با یک سوراخ و یک کپه خاک بزرگ که باید پرش می کرد. جیمی فکر کرد:”دزد دریایی به من دروغ گفت!”

اما موقعی که مادر جیمی دید که چه شده، او را در آغوش گرفت و لبخند زد. او گفت:”ممنونم جیمی. من همیشه دلم می خواست یک بوته گل صد تومانی درست همین جا بکارم. این پنج دلار را بگیر برای این که سوراخش را برایم کندی.

منبع: http://www.magickeys.com/books/pirate/index.html

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

To top