محمدرضا کریمی
در این شعر شما با یک دیدگاه درباره مرگ آشنا می شوید. این دیدگاه که مرگ پیام آور پایان خوشی ها نیست،شاید فرصتی است برای جاودانگی و آرامش ابدی. زندگی هیچ گاه یکنواخت و آرام نمی ماند و نمی توان به دوام همه چیزهای خوب آن امید بست. اما با مرگ به آرامش مطلق خواهیم رسید. پس مرگ ترس آور نیست. اگر مرگ پایان خوبی های زندگی باشد، پایان همه ناآرامی ها، دردها و غم ها هم هست.
Everything is settled, immovable and calm
Nothing that has plagued our lives can ever do us harm
Then the voices railed against us, then the path was steep
Now the sounds are softer, now the road is ended
In your arms, I’ll sleep
Turn away from madness, burn the inner light
Pray for me as cheerfully as I slip into the night
Death is just a visitor watching for a while
Sullen and predictable, love is versatile
Everything is peaceful, and falling into place
I no longer feel the wounds suffered in the chase
Then we were at turns divided, then by turns oppressed
Now the pain is over, now we lie together
Gratefully at rest
Put aside the notion that the end is near
Stay with me eternally, the terrors disappear
Death is just a messenger in a poor disguise
Fooling no one, lost for words, love is in your eyes
Now we know as we are known, unimagined things
Death is just the messenger, love the truth it brings
همه چیز به سامان است، تغییرناپذیر و آرام
هیچ کدام از چیزهایی که مخل زندگیمان می شد دیگر نمی تواند به ما آسیب برساند
بعد، صداهایی به سرزنش ما بلند شد، سپس راه پرشیب شد
حالا صداها ملایم تر است،
حالا راه پایان می یابد
در بازوان تو، خواهم آرامید
شوریدگی را کنار بگذار، آتش درون را بیفروز
به همان اندازه با شادمانی برای من که به سوی شب روان می شوم، دعا کن
مرگ تنها بیننده ای است که مدتی به تماشا می ایستد
سرسخت و قابل پیش بینی است، اما عشق چاره جو (همه فن حریف) است
همه چیز آرام است و همه چیز سرجای خودش است
من بیش از این دیگر زخم هایی را که رنجم می داد احساس نمی کنم
بعد هریک به نوبت جدابعد به نوبت رنج دیدیم
حالا درد تمام می شود، حالا با هم می مانیم
با قدردانی از این بی حرکتی
این خیال را که پایان نزدیک است کنار بگذار
تا ابد با من بمان، ترس ها ناپدید می شود
مرگ تنها یک پیام آور در لباس مبدلی ناچیز است
کسی را گول نمی زند، گیج هم نمی کند، عشق در چشمان توست
حالا که شناخته شدیم با چیزهایی غیرقابل تصور آشنا می شویم
مرگ تنها یک پیام آوراست، به حقایقی که می آورد عشق بورز