حمیده احمدیان راد
گرگ دریا یکی از آثار مشهور جک لندن نویسنده آمریکایی است.
در رمان جک لندن، گرگ دریا به ناخدای یک کشتی شکار خوک دریایی گفته می شود. او مردی ورزیده ولی جانور خو به نام ولف لارسن است. قدرت بدنی او به حدی است که همزمان می تواند با چند نفر مبارزه کند و آنها را شکست دهد. وی رفتار وحشیانه ای با کارکنان کشتی دارد. تا جایی که در بخشی از داستان اجازه می دهد دو نفر از کارکنان کشتی که زمانی به خاطر رفتار وحشیانه او با یکی دیگر از کارکنان بر او شوریده اند، در دریا غرق شوند. اما گرگ دریا چند ویژگی دیگر هم دارد و آن این است که با وجودی که به مدرسه نرفته، کتاب های زیادی خوانده است و به بحث درباره ادبیات و فلسفه علاقه مند است. او به طور کلی در زندگی فلسفه خاصی دارد.
ماجرای رمان گرگ دریا از آن جا شروع می شود که جوانی به نام همفری ون ویدن که از خانواده مرفهی است، با کشتی عازم دیدار دوستش می شود. ولی کشتی ای که او با آن سفر را شروع می کند غرق می شود و ویدن به وسیله کارکنان یک کشتی شکاری به نام شبح نجاب پیدا می کند. ناخدای کشتی یا همان گرگ دریا به ون ویدن اجازه نمی دهد که از کشتی خارج شود و از طریق کشتی دیگری روانه محل مورد نظرش شود. گرگ دریا ابتدا او را شاگرد یک آشپزی عقده ای می کند. ولی ماجراها به سمتی می رود که وایدن را به معاونت خود بر می گزیند. رفتار گرگ دریا به حدی وحشیانه است که ویدن هم مانند کارکنان دیگر کشتی به این نتیجه می رسد که باید او را به قتل برساند.
در این میان اتفاقی رخ می دهد که ویدن را از محیط و افکار خشونت بارش جدا می کند. قضیه از این قرار است که کشتی شبح، چند نفر را که در قایقی سرگردانند از آب می گیرد. در میان این افراد دختر نویسنده ای وجود دارد که ویدن به تدریج به او علاقه مند می شود و در عین حال از سوء نظر ناخدا به دختر می ترسد.
ویدن متوجه می شود که تنها یک حریف برای گرگ دریا وجود دارد که همان برادرش است. مردی وحشی تر از گرگ دریا که ناخدای یک کشتی شکاری بزرگ است. کشتی های دو برادر تقریباً همزمان به محل تجمع خوک های دریای می رسند و آن جا درگیر رقابت با یکدیگر می شوند.
یک شب ویدن دختر را در چنگال ناخدا گرفتار می بیند و به کمک او می شتابد. ویدن با این که می داند حریف ناخدا نیست، ضربه ای به سر او می زند و شانس می آورد که ناخدا دچار یکی از سردردهای مزمن و سختش می شود و وایدن و دختر را رها می کند. بلافاصله بعد از این ماجرا ویدن به این نتیجه می رسد که باید به اتفاق دختر که ماد نام دارد، با قایقی از کشتی بگریزند. آنها برنامه خود را به سرعت عملی می کنند و پس از مدتی سرگردانی در دریا به جزیره ای می رسند. هنوز مدت کوتاهی از سکونت آنها در جزیره نگذشته که می بینند کشتی شبح یعنی همان کشتی گرگ دریا به ساحل می رسد. ولی در این کشتی جز ناخدا که نابینا شده است کس دیگری نیست. چراکه برادر گرگ دریا توانسته بر او پیروز شود و کارکنانش را هم به استخدام خود در آورد.
ویدن و ماد فرصت را مناسب می بینند که با کشتی شبح از جزیره فرار کنند. ولی همچنان از گرگ دریا می ترسند. چراکه او با وجود بیماری و نابینایی هر لحظه منتظر ضربه زدن به آنها است. سرانجام آنها با وجود آزار و اذیت های گرگ دریا کشتی را تعمیر می کنند. بیماری گرگ دریا هم در این مدت پیشرفت می کند. او به تدریج فلج می شود و تمام توانایی های جسمی و حسیش را از دست می دهد و سرانجام هم می میرد و به وسیله ویدن و ماد در دریا دفن می شود.
از جمله نکات جالب در این کتاب به ویژه برای ما ایرانیان صحبت هایی است که درباره حکیم عمر خیام بین ناخدا و ون ویدن پیش می آید. نظیر این که وی زندگی را با همه بیهودگی و مصایبش بر مرگ ترجیح می داد.