داستان های رامونا کوییمبی

Image

حمیده احمدیان راد

Image

“رامونا کوییمبی” یک شخصیت دوست داشتنی برای چند نسل از خوانندگان است. نویسنده این داستان ها خانم “بورلی کلیری” Beverly Cleary است.

داستان ها درباره رامونا، برای بچه ها جذاب است. چون که هم سرگرمی و دلداری و شوخی است و هم به آنها بینش می دهد. بسیاری از مردم احساس می کنند که خودشان یا بعضی از کسانی که می شناسند یک کمی یا شاید مقدار زیادی از شخصیت رامونا را در خودشان دارند. خوانندگان همه سنین با رامونا احساس نزدیکی می کنند. چون که او هم همان ترس ها، احساسات، عصبانیت ها، ناامیدی ها، گیجی ها و خوشی هایی که بیشتر بچه ها تجربه می کنند را تجربه می کند.

رامونا همیشه بچه کاملی نیست. اما ضعف هایش او را شخصیتی عزیز و گرامی کرده است. او بعضی وقت ها عصبانی و ناامید می شود. اما کوشش می کند تا یاد بگیرد که خودش را کنترل کند و والدینش و معلمانش را آن طور که انتظار دارند راضی کند. آرزوی او برای  مورد توجه واقع شدن و احساس خجالت و دست پاچگیش باعث شده خیلی از خوانندگان با او احساس یکی بودن کنند و حالت انعطاف، خلاقیت و عشق خالص او به زندگی چیزی است که همه آرزوی آن را دارند و حتی می خواهند در این کار با رامونا رقابت کنند. بعضی از شرایطی که رامونا خودش را در آن می بیند طوری است که حتی ما را با صدای بلند می خنداند.

رامونا یک بچه واقعی است که  دنبال تأیید است و بسیاری از بچه ها هم مثل او هستند و آن کارهایی را که او انجام می دهد، انجام می دهند.

شخصیت رامونا

Image رامونا موقعی که خانواده اش نمی فهمند که او چه می خواهد به نوعی دختر خیلی ایرادگیر و پر سروصدا تبدیل می شود. این واکنشی است که وقتی او کوچک ترین عضو خانواده بوده داشته. او کنجکاو است، زندگی را جالب می بیند و همیشه می خواهد آن چیزی که بعداً اتفاق می افتد را کشف کند.

اغلب بی صبر و ناشکیبا است و از چیزهایی که نمی فهمد یا بد می فهمد گیج و دستپاچه می شود. اوضاع همیشه آن طوری که رامونا انتظار دارد پیش نمی رود. اما او بچه ای با قوه تصور  زیاد و سرزنده و بانشاط، با مهارت های ستودنی در حل مشکل است. اگرچه او دوست دارد تا مرکز توجهات باشد، اما دوست ندارد موقعی که جدی است، دیگران خودشان را با او سرگرم کنند. به هرحال رامونا بعضی وقت ها برای منحرف کردن ذهن خانواده از فشارها و بحران ها سعی می کند سرگرم کننده باشد. رامونا به طور مرتب یأس و ناامیدی را تجربه می کند. اما هرچه که بزرگ تر می شود سعی می کند بیشتر بر آنها غلبه کند.

خانواده رامونا

بیزو، خواهر بزرگ تر رامونا، مرتب و پاکیزه، جدی، مسئول و بیشتر از همه معقول است. او در بسیاری از چیزها نقطه مقابل رامونا است. اگرچه بیزوس به طور مرتب مزاحم رامونا است و او را اذیت می کند (و خباثت می کند)، ولی مراقب خواهر کوچک ترش هم هست، از او دفاع می کند و از او موقعی که نیاز دارد حمایت می کند. بیزوس می خواهد وقتی که بزرگ شود درست مثل عمه بئاتریس شود. هنگامی که بیزوس دردهای طبیعی رشد دوران نوجوانی را تجربه می کند، نسبت به خودش، درباره ظاهرش و نامطبوع بودنش در زمان هایی حساس می شود. والدین آنها معمولاً این ها را می فهمند و به بیزوس برای عبور از این سال های مشکل کمک می کنند.

در کتاب اول، “دوروتی کوییمبی”، یک مادر خانه دار است، اما در کتاب “رامونای شجاع”، او شغل پاره وقتی را به عنوان منشی یک دکتر می گیرد. او دیگر برای خوراکی بعد از مدرسه شیرینی نمی پزد. اما هنوز کار تهیه لباس و خرید کفش را مدیریت می کند و در ملاقات های مدرسه برای دخترهایش حاضر می شود. او نوعی مادر معقول است با نوعی ظاهر عادی و بوی تازگی که رامونا فکر می کند همه مادرها باید داشته باشند. کوییمبی ها فقیر نیستند، اما آنها کوشش می کنند تا دیدارهایشان را با دیگران به موقع تمام کنند. دوروتی مادر بچه ها در خریدن غذاهای مخصوص ماهر است و موقعی که دختر سوم متولد می شود به بچه ها درباره مراقبت از لباس هایشان هشدار می دهد.

“باب کوییمبی” که پدر است در سه کتاب اول در بخش اداری یک شرکت کار می کند. در کتاب “رامونا و پدرش”، او بیکار می شود. بعد  به عنوان مأمور کنترل یک خواروبارفروشی استخدام می شود. اما این کار را خیلی دوست ندارد. به خاطر این که از هنر لذت می برد، به کالج برمی گردد تا درس بخواند و معلم هنر شود. موقعی که موقعیت مناسبی برای تدریس پیدا نمی کند، شغلی به عنوان مدیر انبار خواروبار پیدا می کند و آن را دوست دارد. او مردی معمولی است که اغلب جوک می گوید و آواز می خواند. او یک پدر با فهم است که معمولاً می داند چگونه ترس ها و احساس ناامنی های رامونا را تسکین دهد.

موقعی که رامونا به او می گوید که آنها خانواده خوشحالی خواهند شد، او می گوید که آنها همیشه خانواده خوشحالی بوده اند. یک کمی کشمکش و یک کمی دعوا همیشه وجود دارد، حتی در خانواده شادی مثل خانواده آنها.

پیکی-پیکی

پیکی-پیکی گربه پیر بداخلاق خانواده کوییمبی است. او از پوست هندوانه خوشش می آید و دیده شده که کدوتنبل نپخته هم بخورد. او غذای ارزان گربه را دوست ندارد. اما اگر مجبور باشد از آن می خورد. پیکی-پیکی رامونا را دوست ندارد چون موقعی که بچه بود شلوغ و پر سروصدا بود. کم محلی پیکی-پیکی رامونا را می ترساند. اما رامونا بزرگ تر که می شود، پیکی-پیکی بعضی وقت ها با اجازه دادن برای نوازش کردنش به او جایزه می دهد.

عمه بئاتریس

عمه بئاتریس، خواهر کوچک تر دوروتی کوییمبی، یک معلم مدرسه ابتدایی است که واقعاً بچه ها را می فهمد. او که زیبا، جوان و شاد است در یک خانه آپارتمانی آسانسوردار زندگی می کند تا این که با “عمو هووی” ازدواج می کند. کوییمبی ها او را دوست دارند و روزی که هیچ چیز خوب پیش نمی رود، روی او حساب می کنند. زیرا خاله دوروتی و بئاتریس از این که به عنوان دو بزرگسال باهم هستند، لذت می برند. بیزوس هم شوکه می شود وقتی می فهمد که مادر و خاله اش هم موقعی که بچه بودند باهمدیگر دعوا می کردند. درست مثل حالای بئاتریس و رامونا.

منبع: http://www.beverlycleary.com/teaching/index.html

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

To top