والدین همه وظایف تربیتی را به مدرسه نسپارند

نگرانی والدین
محمدرضا کریمی
 
نگرانی والدینهمیشه به دیگران مى گفت با این که هیچ وقت کارى به کار پسرش نداشته، ولى پسر خوب و بى آزارى دارد. فقط درسش زیاد خوب نیست که آن را هم به مدد کلاس خصوصى حل مى کند. یک بار که به طور تصادفى از کنار مدرسه پسرش عبور مى کرد تصمیم گرفت که صبر کند و با تعطیل شدن مدرسه با هم به خانه بروند. آن روز او از دیدن پسرش که در هیأت سردسته عده اى از نوجوانان به عده اى دیگر دشنام هاى رکیک مى داد و براى آنها شاخ و شانه مى کشید شوکه شد.
 
چند سالى است که بعضى از خانواده ها وظایف تربیتى و نظارتى خود را دربست به مدارس سپرده اند و وظیفه خود را محدود به تأمین امکانات مالى و رفاهى براى بچه هایشان کرده اند. این در حالى است که مدارس هم هنوز به خوبى قادر نیستند از دستاوردهاى روانشناسى جدید استفاده کنند و بسیارى از معلمان مدارس قادر نیستند الگوهاى صحیح رفتارى را به دانش آموزان ارائه کنند. با این وصف کارشناسان تعلیم و تربیت توصیه مى کنند که خانواده ها مجدداً نقش سنتى خود را در زمینه تعلیم و تربیت کودکان به عهده بگیرند و در این مسیر به مدارس کمک کنند.
 
توجه به سلامت روانى بچه ها در دوران مدرسه از آن جهت اهمیت دارد که اگر در این مرحله براى مشکلات بچه ها راه حلى پیدا نشود و یا آنها از تربیت صحیح و کافى برخوردار نشوند، در آینده افرادى روان پریش و یا غیر مسئول به جامعه و بازار کار قدم مى گذارند که رویارویى با مشکلات آنها به مراتب مشکل تر و داراى هزینه هاى بیشترى نسبت به زمانى است که در مدرسه تحصیل مى کنند. اگر خانواده ها ندانند که چگونه با فرزندانشان رفتار کنند و مدارس هم که مى توانند تا حدودى روان پریشى هاى ناشى از مشکلات خانوادگى را سامان دهند حتى خودشان با برخى رفتارها به دامنه مشکلات بچه ها بیفزایند، مشکلات به رده هاى بالاتر سنى تسرى مى یابد و مقابله با آنها روز به روز مشکل تر مى شود.
 
وقتى خانواده ها، نقش خود نظارتى شان را فراموش مى کنند
سال ها است با توسعه شهرنشینى و گسترش وسایل ارتباط جمعى شکل زندگى ها و نوع نیازها تغییر پیدا کرده. همپاى این تغییرات نظارت هاى خانواده ها هم به امید نظارت و سختگیرى مدارس ضعیف شده. در حالى که والدین همه چیز را با وضعیت زمان تحصیل خودشان مى سنجند.
 
خانواده ها باید این عقیده را که شیوه تربیتى نظام آموزش و پرورش ما بى نقص است کنار بگذارند و کارکردهاى خود حفاظتى خود را دوباره به دست آورند. چون که دولت نمى تواند وظیفه نظارتى را به تنهایى انجام دهد و در نتیجه بچه ها بدون مدیریت رها مى شوند.
 
در این فرایند دورانى که بچه ها به مدرسه ابتدایى مى روند اهمیت زیادى دارد و زمینه ساز سایر مراحل تحصیلى است. اگر در این مرحله بچه ها درست هدایت نشوند و به مشکلاتشان رسیدگى نشود، در دوره هاى بعدى مشکلاتشان ادامه پیدا کرده و تشدید مى شود و در نوجوانى مشکلات آنها حادتر مى شود. چرا که نوجوانان وارد دوره بحرانى مى شوند. در این دوره از طرفى معلم هاى مختلف به آنها تدریس مى کنند و ارتباط عاطفى اى که معلم دبستان مى توانست با بچه ایجاد کند در این دوره و دوره هاى بعدى ممکن نیست و از طرفى هم غالباً والدین ویژگى هاى این دوره را نمى دانند و با فرزندانشان درگیر مى شوند و این موضوع بچه ها را دچار تضاد کرده و آزار مى دهد. نتیجه اولیه تمام این مشکلات هم افت تحصیلى است. بى علاقگى به تحصیل یکى از نشانه هاى بروز بحران در بچه ها است که با ترک تحصیل به اوج خود مى رسد.
 
در دوران بلوغ بسیارى از والدین همراه و راهنماى خوبى براى فرزندانشان نیستند. در نتیجه اتفاقى که به وفور در خانواده ها رخ مى دهد این است که آنها به محض مشاهده کوچک ترین رفتارى که ممکن است در این دوران طبیعى باشد به برخورد خشن متوسل مى شوند. در حالى که به عقیده رواشناسان این نحوه برخورد به پنهان کارى مى انجامد و در این شرایط کاملاً از کنترل خارج مى شود. وقتى خانواده ها روش برخورد درست با بچه هایشان را سن بلوغ نمى دانند، آنها به ویژه دختران دوره دبیرستان و راهنمایى مسائل ناشى از تحول روحى و جسمى خود را به مدرسه منتقل مى کنند و مربیان مدارس را با مشکل مواجه مى کنند.
 
آزادى هاى بى حد و حصر یا محدودیت هاى شدیدى که در خانه اعمال شده و مدرسه نیز آن را تشدید مى کند و یا عدم توجه عاطفى لازم مسئله را در نوجوانان بغرنج تر مى کند. در این شرایط والدین یا مدارسى که راه سختگیرى وسرکوب را در رابطه با رفتار و گفتار بچه ها در سن بلوغ در پیش مى گیرند و سعى مى کنند با این روش آنها را وادار به هماهنگى با ارزش هاى خود کنند تنها به اعمال لجوجانه در آنها دامن مى زنند. نحوه رفتار با بچه ها در دوران بلوغ یا مى تواند آنها را به مراحل عالى هدایت کند و یا ایشان را به افرادى نابهنجار تبدیل کند.
 
با این وجود آموزش آن هم با تکیه بر محفوظات دانش آموزان و انجام تکالیف و ارزشمند شمردن نمره به عنوان معیار ارزش گذارى دانش آموزان تمام هم و غم مدارس و خانواده ها است و این نگرش وجود دارد که تنها راه سعادتمندى درس خواندن است و اگر دانش آموزى درس نخواند ما اجازه داریم به شیوه هاى غلط با او برخورد کنیم.
 
در حالى که برعکس در کشورهاى اروپایى و امریکا ساختار نظام آموزش و پرورش به شخصیت و ارزش هاى معنوى دانش آموزان بیش از موضوعات علمى بها مى دهد. در این کشورها خدمات بهداشت روان در دسترس هم والدین و هم مربیان مدارس است و مشاوران و معلمان و مربیان اطلاعات زیادى در زمینه بهداشت روان دارند که آموزگاران ما از آن بى بهره اند. در این کشورها حتى اگر مشاوران احساس کنند خانواده ها نکات بهداشت روانى را در مورد فرزندانشان رعایت نمى کنند آنها را در اختیار نظام قضایى قرار مى دهند و از خانواده ها سلب صلاحیت مى شود.
 
این در حالى است که در کشور ما روانشناسان نسبت به برداشت هاى غلط معلمانى که بدون تحصیلات مرتبط به در امور بهداشت روانى دخالت مى کنند هشدار مى دهند و تأکید مى کنند که استفاده از روانشناسان در مدارس و پیش بینى آموزش براى تمام کسانى که با بهداشت روان در ارتباطند و استفاده از افراد متخصص در زمینه روانشناسى و دعوت از مشاوران براى سخنرانى در مدارس ضرورى است.
 
البته مقررات هم بر عدم تحقیر و تنیبه بدنى دانش آموزان و خوددارى از ایجاد رقابت هاى ناسالم بین شاگردان و کاهش اضطراب در دانش آموزان به وسیله معلمان تأکید دارد. تحقیقى نیز نشان مى دهد که دانش آموزان موفق از سلامت روانى بهترى برخوردارند.
 
مدارس مى توانند نقطه آغاز بهداشت روان باشند
این که خانواده ها باید نقش خود نظارتى خود را به دست آورند به این معنى نیست که مدارس به مسائل تربیتى بى اعتنا باشند. برعکس مدارس مى توانند مرکز و محل عمده گسترش بهداشت روان باشند و حتى امکان دارد که بهداشت روان از مدارس به خانواده ها گسترش یابد. به شرط این که مدارس ارائه
اطلاعات صرف به دانش آموزان را کنار بگذارند و وقتى هم براى رسیدگى به مسائل دانش آموزان اختصاص دهند.
 
مدارس با ارتباط با خانواده ها مى توانند عواقب ناشى از مشکلات خانوادگى را رفع و رجوع کنند. در مدارس مى توان براى والدین کلاس آموزشى گذاشت. همچنین کادر مدرسه باید درک کنند که تحقیر و سرزنش و تمسخر در مدارس، سلامت روانى دانش آموزان را به خطر مى اندازد. اگر معلمان مدارس شیوه هاى برقرارى رابطه انسانى با دانش آموزان را ندانند و به نیازهاى روانى آنها توجه نکنند و به شیوه هاى گوناگون بچه را طرد کنند، سلامت و امنیت روانى بچه ها را مختل و آنها را از مدرسه زده مى کنند. ابراهیمى مى گوید:«در شرایط اختلال سلامت روانى و احساس ناامنى، دانش آموز براى غلبه بر این حالت ها به رفتارهایى از قبیل دلقک بازى، دزدى، دروغگویى، آزار کودکان دیگر، پرخاشگرى، ناخن جویدن و نظایر آن روى مى آورد. تمام این ها هم معلول علت هایى است که باید آنها را در خانواده و مدرسه جست و جو کرد.
 
البته مشکلات هم منحصر به قشر و طبقه خاصى نمى شود. نسرین مشایخى کارشناس علوم تربیتى مى گوید:«در مناطق شمال شهر و مرفه شهر فعالیت ها و اشتغال پدر و مادر موجب مى شود که آنها نتوانند به فرزندانشان برسند. از طرف دیگر هم والدین بى سواد و محیط هاى آلوده بچه هاى خانواده هاى فقیر را تهدید مى کند.
 
مدت ها است که بسیارى از خانواده هاى ایرانى نقش خود را به تهیه امکانات تحصیلى و تا حدودى همراهى با بچه ها در تحصیل محدود کرده اند و نقش تربیتى خود را تا حدود زیادى به فراموشى سپرده اند. در حالى که مدارس ما هم وقت کافى و توانایى کافى را براى تربیت دانش آموزان به شکل همه جانبه ندارند و نه تنها در کشور ما بلکه در همه جاى دنیا این توقع زیادى از نظام آموزشى است.‎

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

To top