چرا برخی از دانش آموزان مدرسه را دوست ندارند؟

دانش آموز

محمدرضا کریمی

دانش آموزدانش آموزان زیادی پیدا می شوند که مدرسه را دوست ندارند. این را می توان از خوشحالی آنها هنگام تعطیلی مدارس دریافت. به قولی عجله دانش آموزان در ترک مدرسه و جیغ و فریادهایی که آنها هنگام تعطیلی مدرسه و نیز در آستانه تعطیلات تابستانی سر می دهند به ما می گوید «از این که از مدرسه آزاد می شویم خوشحالیم». یکی از مهم ترین دلایل دوست داشتنی نبودن مدرسه، فضای آن است که غالباً در ایجاد و استفاده از آن ذوقی به کار نرفته است.

نمی توان از دانش آموزان انتظار داشت که از درس خواندن در کلاس هایی دلگیر با دیوارهای کثیف و زخمی، نیمکت های کوتاه یا بلند و خارج از رده و با معلمانی که تنها گوینده کلاسند و آنها باید شنونده شان باشند، لذت ببرند. هنوز این موضوع جا نیفتاده است که فضاهای آموزشی که دانش آموزان و معلمان چند ساعت در روز را در آنها سپری می کنند، لازم است مکان هایی شاد و آرامش بخش باشد. ممکن است ایجاد فضای شاد در مدارس به منابع مالی نیاز داشته باشد، اما گاهی با داشتن منابعی اندک و میزانی ذوق و سلیقه هم می توان تغییرات زیادی ایجاد کرد. منتها ایجاد تحول در فضای مدارس و خارج کردن محیط های آموزشی از حالت کسالت بار، در درجه اول به تغییر نگرش مسئولان، مدیران و حتی معلمان مدرسه نیاز دارد.

در گام اول لازم است مشخص کنیم که دقیقاً می خواهیم چه شیوه آموزشی ای را در مدارسمان اجرا کنیم. آیا همان شیوه های سنتی آموزشی را می پسندیم و یا به دنبال نظریه های آموزشی جدیدی هستیم. آیا می خواهیم در مدارس ما دانش آموزان محقق و مبتکر بار بیایند و یا تنها به کتاب های درسی بسنده می کنیم و می خواهیم که آنها تنها درسخوان باشند. باید توجه داشته باشیم که ما با هر تئوری ای فرزندانمان را در مدرسه آموزش دهیم در مراحل بعدی هم بر همین اساس رفتار خواهد کرد.

چنگیز آقایی استاد الکترونیک یکی از دانشگاه های فرانسه می گوید:«وقتی با دانشجویان ایرانی برخورد می کنیم، می بینیم که آنها بسیار با استعدادند و از نظر تئوری بسیار قوی هستند. اما انجام آزمایش برای اثبات تئوری ها در کار آنها جایی ندارد. در مقالاتی که آنها ارسال می کنند هم همین مشکلات مشهود است. در حالی که امروزه دانستن شیوه های تحقیق و انجام آزمایش بسیار مهم است».

این موارد نشان می دهد که مدارس ما همچنان به شیوه های سنتی، آموزش می دهند. آموزش های مدارس ما بر این اساس است که دانش آموزان به گفته های معلمان گوش می دهند و لازم است که هر چه که آنها می گویند را بپذیرند و معلم دانای کل تلقی می شود.

نتیجه این است که این دانش آموزان بعدها وارد دانشگاه یا محیط ها کار هم می شوند ایده چندانی از خود ندارند. یک استاد جهاد دانشگاهی می گوید:«انگار این ایده که معلم یا استاد دانای کل است و نباید اشتباه کند و البته نباید او را به چالش گرفت، تغییرناپذیر است. در نتیجه استادان به این نتیجه رسیده اند که نباید اشتباه خودشان را بپذیرند. به عنوان مثال در یکی از کلاس های درس من، یکی از دانشجویان نکته ای را یادآوری کرد و من صادقانه گفتم که او درست می گوید و من اشتباه می گویم. نتیجه آن که دانشجویی به آموزش گزارش داد که این استاد چیزی بلد نیست. در حالی که می دانیم دانشجویان در دانشگاه های خارج از کشور استاد را به چالش می طلبند و از همین چالش ها افراد بزرگی معرفی می شوند و این امری طبیعی است».

نوع تربیت کنونی کودکان در خانواده ها هم به گونه ای است که با شیوه رفتاری رایج در مدارس که همان گوینده بودن معلم و شنونده بودن دانش آموز است، مغایر است. این دوگانگی تربیتی می تواند برخی از دانش آموزان را به مدرسه بی علاقه کند. این در حالی است که آموزش مبتنی بر اطاعت صرف هم اساساً علاقه ای ایجاد نمی کند. در واقع هم مدت ها است که این شیوه آموزشی در جهان دگرگون شده است.

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

To top