خلاصه داستان و تحلیل رمان شاهزاده و گدا

شاهزاده و گدا

حمیده احمدیان راد

شاهزاده و گدا

رمان شاهزاده و گدا نوشته مارک تواین یک رمان تاریخی است که نابرابری های طبقاتی و سیستم قضایی ناعادلانه را در زمان سلسله تئودورهای انگلیس نشان می دهد. این داستان،‌ در سال 1547 رخ داده است. هم سلسله تئودورها، هم هنری هشتم و هم شاهزاده ادوارد واقعاً وجود داشته اند.

خلاصه رمان به این شرح است:

تام کنتی Tom Canty  کوچک ترین پسر یک خانواده گدا است وبنابراین با آدم هایی که جامعه آنها را پس زده زندگی می کند. او همیشه در فکر زندگی بهتر است و کشیش محلی هم او را تشویق می کند و به او خواندن و نوشتن یاد داده است.

یک روز که تام اطراف دروازه های قصر پرسه می زد شاهزاده کم سالی را می بیند. نگهبانان تام را می زنند تا او را دور کنند تا این که شاهزاده به آنها فرمان می دهد که از این کار دست بردارند. بعد از تام دعوت می کند که به داخل قصر بیاید. این دو شیفته تفاوت های سبک زندگی یکدیگر و در عین حال شباهت های ظاهری که به همدیگر دارند می شوند. پسرها تصمیم می گیرند که نقش هایشان را با هم عوض کنند. شاهزاده که ادوارد نام داد با عجله و پیش از این که کسی در کاخ آنها را با هم درحین بازی ببیند قصر را ترک می کند.

اما شاهزاده ادوارد خیلی زود به این نتیجه می رسد که باید از دست پدر جانورخوی تام فرار کند. در همان حال تام هم درگیر این است که به عنوان یک شاهزاده از پس آداب و رسوم و عادات قصر برآید.

اشراف و کارکنان قصر با دیدن رفتارهای تام فکر می کنند که شاهزاده از بیماری ای رنج می برد که باعث شده حافظه اش را از دست بدهد و می ترسند که رو به دیوانگی برود. آنها دایم از او درباره “مهر بزرگ” می پرسند اما او هیچ چیز درباره این مهر نمی داند. به هر حال موقعی که از تام خواسته می شود که در دادگاه بنشیند و به قضات پاسخ دهد، شاهدان به قضات اطمینان می دهند که او صداهایی را در مغزش می شنود.

از آن طرف ادوارد با “میلز هنسون” Miles Hendson که سرباز و نجیب زاده ای است که از جنگ برمی گردد روبرو می شود. در ابتدا میلز ادعاهای ادوارد را درباره سلطنت باور نمی کند و از روی شوخی و مسخرگی حامی او می شود. در همین موقع خبرهایی می رسد مبنی بر این که شاه هنری هشتم مرده و ادوارد باید جای او را بگیرد.

در همین زمان ادوارد که زندگی وحشیانه گدایی که پدر تام است را می بیند و از طرف دیگر از نابرابری های طبقاتی شدید در انگلستان آگاه می شود، با خود عهدمی کند که موقعی که به عنوان شاه در جای واقعیش قرار بگیرد این وضعیت را تغییر دهد. به ویژه این که او با سیستم قضایی خشن انگلستان روبرو می شود. او زنانی را می بیند که در حالت دربند سوزانده می شوند یا شلاق می خورند. محکومانی ار می بیند که به خاطر گناهان کوچک داغ زده می شوند،‌ قطع عضو می شوند،‌ آویزان نگه داشته می شوند یا در روغن جوشانده می شوند.

یک بار هم در کاری غیرعاقلانه مقابل دسته ای از دزدها می گوید که او پادشاه واقعی انگلستان است و به قوانین غیرعادلانه پایان خواهد داد. دزدها او را دیوانه فرض می کنند و تاج مسخره ای برایش درست می کنند.

بعد از یک سری ماجراها که شامل گرفتار شدن در زندان هم هست،‌ ادوارد تصمیم می گیرد که به کاخ برگردد و دوباره جایش را با تام عوض کند. زمان هم زمان تاج گذاری تام است. تام با دیدن ادوارد مشتاق است که دوباره جایش را با شاهزاده واقعی یعنی ادوارد عوض کند. اما اشراف حاضر نیستند که بپذیرند یک بچه گدا پادشاه واقعی است. تا این که ادوارد مهر بزرگ را که پیش از ترک قصر پنهان کرده بود نشان می دهد و پس از گفت و شنودهایی دوباره جای تام و ادوارد با هم عوض می شود. میلز به عنوان حامی ادوارد یک رده اشرافی می گیرد و موقعیت ویژه ای در دربار پیدا می کند. تام هم از حمایت شاه جدید برخوردار می شود. او تحت سرپرستی شاه جدید قرار می گیرد و تا پایان عمر از این امتیاز برخوردار می شود. دست آخر هم همه شخصیت ها با خوشی مدتی زندگی کردند.

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

To top