نحوه ایجاد چشم انداز روشن برای دانش آموزان

آموزش و پرورش
حمیده احمدیان راد
آموزش و پرورش

آموزش و پرورش آمریکا دانش آموزان را با این شعار پرورش مى دهد:«هر یک از شما ممکن است روزى رئیس جمهورى آمریکا شوید!» این شعار کاملاً درست است. براى این که به راستى تعدادى از این دانش آموزان روزى رئیس جمهورى خواهند شد. مزیت این شعار این است که هم نظام آموزش و پرورش و هم والدین مى کوشند انسان هایى را پرورش دهند که از پس اداره یک کشور برآیند و هم دانش آموزان در شرایطى قرار مى گیرند که احساس مى کنند باید مهارت هاى زیادى را بیاموزند. حالا که قرار بر این شده نظام آموزش و پرورش کشورمان تغییر کند، ما هم مى توانیم چشم اندازى از انسان هایى که مى خواهیم پرورش دهیم ترسیم کنیم.

مدت هاست که کارشناسان آموزشى و مسئولان به این نتیجه رسیده اند که پر کردن ذهن دانش آموزان از یک گروه از محفوظات انتظارات از نسل آینده را برآورده نمى کند و آنها باید مهارت هاى زیادى را بیاموزند. «مهارت زندگى» از مهارت هایى است که هیچ کس از آن بى نیاز نیست.

نیازهاى سرکوب شده

با وجود این بسیارى از کودکان و نوجوانان ما از خلأهاى احساسى و عاطفى رنج مى برند که به واکنش هاى غیرقابل پیش بینى در آنها منجر مى شود. هیچ سیستم مددکارى اى درخانه و مدرسه به این نوع خلأها نمى پردازد. نتیجه آن که کودکان و نوجوانان ایرانى در مواجهه با مشکلات خانوادگى و پدیده هاى اجتماعى و تغییرات جسمى و روانى خود بدون پشتیبان رها شده اند. مراکز آموزشى و والدین در مواجهه با نیازها و رفتارهاى از نظر خودشان غیرطبیعى کودکان و بویژه نوجوانان به سرکوب متوسل مى شوند. در حالى که دکتر مهناز حق شعار روانشناس مى گوید: «وقتى به شدت جلوى یک نیاز طبیعى را بگیریم، سرکوب تلقى مى شود. نیازهاى سرکوب شده باعث افسردگى مى شود. این افسردگى به شکل خشم پنهان، شخصیت هاى منفعل- مهاجم خودش را نشان مى دهد.

در حالى که به جاى سرکوب با دادن آگاهى مى توانیم در کودکان و نوجوانان خویشتندارى ایجاد کنیم. چنانچه جامعه تربیتى همگام و متناسب با نیازها و شرایط نوجوانان پیش رود ما به سمتى مى رویم که جوانان خلاق، پرانرژى، خود دوست، نوع دوست و اخلاق گرا و به طور کلى سالم خواهیم داشت. طبیعتاً در وهله اول وظیفه والدین است که به بچه ها آگاهى بدهند. ولى اگر در تربیت خانواده کاستى هایى وجود داشته باشد، مدرسه بستر مناسبى است که مى تواند آن را جبران کند.» در کشورهاى پیشرفته، سیستم هاى مددکارى نفوذ زیادى در خانه و مدرسه دارند. آنها به محض تولد کودک، ریزترین اطلاعات مربوط به وى را ثبت مى کنند. در مدرسه مددکاران به محض مواجهه با مشکلى در کودکان و نوجوانان با والدین تماس مى گیرند و سعى مى کنند نحوه رفتار درست با آنها را به والدین بیاموزند. آنها حتى کودکان و نوجوانان خانواده هاى مستمند را تحت پوشش کمک هاى دولت قرار مى دهند. در حالى که در کشور ما به این رشته بهاى لازم داده نشده است. یک دانش آموخته مددکارى تعریف مى کندکه وقتى براى کار به یکى از مراکز مددکارى در یک کشور پیشرفته مراجعه کرده به خاطر فقر اطلاعات از او خواستند مجدداً واحدهاى این رشته را پاس کند.

در کشور ما مدرسه مکان معتبر و مورد اعتمادى براى تعلیم و تربیت کودکان محسوب مى شود. اما واقعیت این است حالا که شکل خانواده ها تغییر کرده، مادران بیشترى شاغل شده اند و رسانه ها نفوذ بیشترى در خانه ها پیدا کرده اند و در ضمن والدین نگرششان را به تربیت تغییر داده اند، مدارس هم باید متناسب با این شرایط وظایف و کارکردهاى جدیدى را بپذیرند. مدارس باید نحوه آموزش خود را از حالت کتاب محورى خارج کنند و آموزش مهارت هاى زندگى را جدى تر بگیرند.

کودکان و بویژه نوجوانان نیاز به محبت، راهنمایى و اعتماد و پذیرش از سوى دیگران دارند. اگر این نیاز آنها درک نشود به مقابله برمى خیزند که به صورت ضدیت، بى اعتنایى و منفى بافى خود را نشان مى دهد.

در کشورهاى دیگر در مدارس تعدادى مددکار وجود دارند که با بچه ها مصاحبه مى کنند و به عنوان مثال تشخیص مى دهند که آیا آنها در خانه تنبیه بدنى مى شوند یا نه. بعد با والدین ارتباط برقرار مى کنند و حتى در صورت حاد بودن موضوع براى حمایت از بچه ها به مراکز حقوقى مراجعه مى کنند. مدت زمانى افرادى به عنوان مشاور در مدارس ما نیز فعالیت کرده اند ولى عملکرد آنها چنان نبوده که اعتماد دانش آموزان را جلب کند. در این شرایط کارشناسان توصیه مى کنند مشاوران و مددکاران مجرب در مدارس به کار گرفته شوند.

مددکاران باید خود را چنان نشان دهند که با کادر آموزشى مدرسه ارتباطى ندارند و بعد به طور پنهانى و با کمک کادر آموزشى به مشکلات دانش آموزان رسیدگى کنند.»

تجربه سایر کشورها
در بسیارى از کشورها آموزش مهارت هاى زندگى در بطن نظام آموزش و پرورش وارد شده است.

در مأخذ انجمن ملى پژوهش هاى آموزشى و بازآموزى هند تصریح شده: «فرض بر این است که آموزش و پرورش، دانش آموزان را براى چالش هاى زندگى آماده کند. به همین دلیل باید آن را با مهارت هاى زندگى پیوند داد تا دانش آموزان با کسب نوعى مهارت هاى جامع و عام مربوط به گستره وسیعى از ابعاد مختلف مانند بهداشت و نیازهاى اجتماعى، بتوانند با تهدیدها و خطرات اعتیاد، موادمخدر، خشونت، حاملگى در دوران نوجوانى، بیمارى ایدز و بسیارى از مسائل دیگر مقابله کنند. مهارت هاى زندگى همچنین دانش آموزان را از نوع دیگرى از مسائل آگاه مى سازند، مانند حقوق مصرف کننده، زیر سؤال بردن کیفیت مورد انتظار اجناس و خدمات، آگاهى از راه و روش دست زدن به اقدامات قانونى و درک مسئولیت ها…. برخى مهارت هاى پایه این واحد درسى مانند توانایى حل مسأله، تفکر نقاد، برقرارى ارتباط، خودآگاهى، کنار آمدن با تنش ها، تصمیم گیرى، تفکر خلاق و ارائه اندیشه هاى ابتکارى، برقرارى روابط متقابل میان افراد، همدلى و… مورد نظر است که در تأمین زندگى آرام و موفقیت آمیز نقش بسزایى دارد.»

مرتضى خلخالى کارشناس آموزشى به تجربه کشور انگلستان اشاره مى کند. وى مى گوید: «در سال۱۹۹۹ برنامه ملى انگلستان براى طراحى و تولید برنامه هاى درسى متأثر از نگرش ها و مهارت ها و راهبردهاى متناسب با سده۲۱ اصلاح شد. به این ترتیب به مسائل معنوى، وجدانى، پرهیزکارى، اخلاقى، اجتماعى و فرهنگى وابسته به آموزش یک درس توجه شد. براى مثال در کنار آموزش درس زیست شناسى، مسائل معنوى و ارج گذارى بر عالم حیات و مسائل اجتماعى و فرهنگى مدنظر قرار مى گیرد. همچنین تمامى دانش آموزان انگلستان موظف به آموختن مهارت ها و ارزش هاى شهروندى در یک برنامه درسى ملى هستند.»

در مدارس کشور ما هم طرح هاى آموزشى مربوط به مهارت هاى زندگى اجرا شده است ولى انتظار این است که به آموزش هاى مربوط به مهارت هاى زندگى باز هم به شکلى جدى تر و به عنوان عضو جدایى ناپذیر آموزش و پرورش نگریسته شود.

وقتى کسى نیازهاى دانش آموزان را نمى بیند
ممکن است فرزندان ما مشکلاتى داشته باشند و یا با دانش آموزانى که مشکلاتى دارند، در یک نیمکت بنشینند. بنابراین ذهن همه باید به این مسائل حساس باشد. تجربه نشان داده مدارس غالباً نمى دانند با دانش آموزى که از نظر آنها «پردردسر» تلقى مى شود چگونه رفتار کنند. بویژه آن که مى ترسند چنین دانش آموزى در اذهان شاگردان و والدین آنهانظرى منفى نسبت به مدرسه ایجاد کند. هیچ مددکار مجربى هم در مدرسه وجود ندارد که به مشاوره با این قبیل کودکان و نوجوانان بپردازد و شرایط وضعیت زندگى او را در خانه بررسى کند، مشکلات او را علت یابى کند و نحوه رفتار صحیح با وى را به والدین و اولیاى مدرسه بیاموزد. همین وجود چنین دانش آموزى نشانگر این است که والدین و مدرسه نتوانسته اند مهارت هاى لازم براى مواجهه صحیح بامشکلات را به دانش آموزان بیاموزند. نتیجه این است که دانش آموز به راه هاى انحرافى متوسل مى شود.

وى به حدى در مدرسه مشکل ساز مى شود که در نهایت ممکن است اولیاى مدرسه به این نتیجه برسند که بهتر است به نحوى از شر وى خلاص شوند. همین به تشدید بحران روحى در دانش آموز مى انجامد. البته این روند مربوط به موارد حادى است که خود را نشان مى دهد. وگرنه بسیارى از دانش آموزان ما درگیر مسائلى هستند که هیچ کس به آن توجهى نمى کند. بسیارى از نوجوانان با مشکلات مربوط به تغییرات جسمى و روانى خود دست به گریبان مى شوند ولى کسى در این دوران حساس به کمک آنها نمى آید و چنان که گفتیم و در نهایت والدین و مدرسه به سرکوب متوسل مى شوند. برخى از کودکان و نوجوانان در خانه آزار مى بینند و مورد خشونت قرار مى گیرند و کسى آنها را نمى بیند. در جامعه ما حتى بزرگسالان نیز نمى دانند چگونه با بیمارى جدیدالورود ایدز برخورد کنند، چه برسد به کودکان و نوجوانان و کسى این موارد را به طور جدى آموزش نمى دهد.

حتى در مناطق فقیرنشین هم ممکن است دانش آموزان گرسنه بخوابند ولى بسیارى از آنها ماهواره دارند و نام هنرپیشه ها را به خوبى مى دانند. با این وصف در خانه هاى کوچک و پرجمعیت آنها اتفاقات زیادى رخ مى دهد. واقعیت این است که وسایل ارتباط جمعى گسترش پیدا کرده اند و کلاس ها همچنان متراکم اند. ولى خانواده ها به امید مدارس، نظارت خود را کم کرده اند. مسئولان مدارس تلاش خود را براى کنترل دانش آموزان به خرج مى دهند. ولى این کار کافى نیست. در نتیجه هم والدین باید مجدداً نظارت خود را مانند گذشته به دانش آموزان گسترش دهند و هم اولیاى مدرسه لازم است با آموزش مهارت هاى زندگى و به کارگیرى مددکاران اجتماعى مجرب به کمک دانش آموزان بیایند.

توجه به آموزش مهارت هاى زندگى در مدارس و نیز وجود سیستم مددکارى از آن جهت اهمیت دارد که اگر در این مرحله نوجوانان مهارت هاى لازم براى مواجهه با زندگى را نیاموخته باشند هم در بازار کار وهم در ارتباطات اجتماعى با مشکلات زیادى مواجه مى شوند. این در حالى است که در آن زمان آموختن این مهارت ها به مراتب مشکل تر خواهد بود. افزایش اعتماد به نفس، کاهش احساس حقارت، توانایى بحث کردن، درست دیدن و سازگارى هاى اجتماعى و بهبود پندار نسبت خود از مهارت هایى است که آنها را در مدرسه به خوبى مى توان آموخت.

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

To top